English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (3733 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
how shall we proceed U چه باید کرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
source U مجموعه کدهای نوشته شده توسط برنامه نویس که مستقیماگ توسط کامپیوتر اجرا نمیشوند و باید به برنامه که هدف ترجمه شوند توسط کامپایلر یا منر
class U در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
classed U در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
classes U در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
classing U در یک زبان برنامه سازی تعریف آنچه یک تابع نرم افزاری باید انجام دهد ویا نوع دادهای که یک متغیر میتواند نگه دارد
change U چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
changed U چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
changes U چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
changing U چاپ گرفتن از محل هایی که داده باید در آنها تغییر کند
parity U سیستم بررسی خطا که هر مجموعه بیتهای ارسالی باید تعداد یکهای دودویی زوج داشته باشند
parity U سیسم برسی خطا که هر سری بیتهای ارسالی باید تعداد یکهای دودویی فرد داشته باشند
queried U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying U 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
hard U که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
harder U که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
hardest U که پیش از کار کردن درست وسیله باید ترمیم شود
manager U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
managers U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
job U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
jobs U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
average U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaged U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averages U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
averaging U متوسط زمان لازم که کاربر باید صبر کند تا به خط ارتباطی دسترسی پیدا کند
machine U کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machined U کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
machines U کامپیوتری که حاوی کمترین کد ROM است تا سیستم را ازدیسک راه اندازی کند. هر زبان مورد نیاز باید جداگانه بار شود
reserve U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserves U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
reserving U مقدار وجهی که هر بانک باید جهت پرداخت دیون خود داشته باشد
fetch U دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetched U دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
fetches U دستور کامپیوتری برای انتخاب و خواندن داده یا دستور بعدی که باید پردازش شود
language U زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages U زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
raw U 1-اطلاعی که هنوز وارد سیستم کامپیوتری نشده است . 2-دادهای که در پایگاه داده ها که برای تامین اطلاعات کاربر باید پردازش شود
carrier U پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
carriers U پروتکل ارتباطات شبکهای که از ارسال دو منبع در یک زمان جلوگیری میکند و باید منتظر شوند و سپس ارسال کنند. قابل استفاده برای کنترل ارسال داده روی شبکه ایترنت
queue U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queue U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queued U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queued U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queueing U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queueing U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queues U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
queues U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
substitution U لیست حروف یا کدها که به جای کد دریافتی باید درج شود
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
rate U بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
rates U بیشترین خروجی وسیله که باید با مشخصات ابتدایی تط ابق داشته باشد
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
shift U روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
shift U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifted U روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
shifted U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifts U روش افزایش کل ترکیب بیتهای ممکن با استفاده از تعدادی بیت برای بیان اینکه آیا کد بعدی باید جای شود یا میز
shifts U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
timed U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
times U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
multiple U نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
stack U ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stack U ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود
stacked U ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stacked U ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود
stacks U ذخیره سازی تعدادی کار که باید در پشته پردازش شوند و یکی پس از دیگری به طور خودکار اجرا شوند
stacks U ثبات آدرس که حاوی محل دادهای است که بیشتر استفاده می شوند یا آدرس دستور بعدی که باید پردازش شود
branch U جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
branches U جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
filter U مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
filters U مدار الکترونیکی که فرکانسهای خاص اجازه عبور میدهد و دیگران باید متوقف باشند
cache U بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
caches U بخشی در حافظه سریع که چند دستور بعدی که باید توسط پردازنده پردازش شوند را مشخص میکند.
drop U خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropped U خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropping U خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drops U خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
bar mitzvah U پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
bar mitzvahs U پسریهودی که وارد 31 سالگی شده و باید مراسم مذهبی رابجا اورد
backlog U کاری که باید انجام شود
backlogs U کاری که باید انجام شود
vertical U تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
must U باید
Other Matches
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
the f. of a table U باید
should U باید
to have to U باید
outh U باید
shall U باید
ought U باید
maun U باید
in due f. U باید
there is a rule that... U که باید.....
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
one must go U باید رفت
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
it is necessary for him to go U باید برود
it is necessary to go U باید رفت
as it deserves U چنانکه باید
i ougth to go U باید بروم
i must go U باید بروم
you must know U باید بدانید
it is to be noted that U باید دانست که
i ougth to go U باید رفت
ought U باید وشاید
i ought to go U باید بروم
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
I must leave at once. باید فورا بروم.
prettily U بخوبی چنانکه باید
meetly U چنانکه باید و شاید
you might have come U باید امده باشید
you must go U شما باید بروید
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
it is to be noted that U باید توجه کردکه
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
chicane U مانعی که باید دور زد
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
the needful U انچه باید کرد
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
shall i go? U ایا باید بروم
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
enow U بسنده انقدرکه باید
he must have gone U باید رفته باشد
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
he needs must go U ناچار باید برود
comme il faut U چنانکه باید وشاید
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
load U کاری که باید انجام شود
loads U کاری که باید انجام شود
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
You can't refuse me that ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
demurrage U جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
Christmas comes but once a year. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead U کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
I must make a special note of that. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
unpopulated board U تخته مداری که مولفههای ان باید توسط خریدار تهیه شوند
transformational rules U مجموعه قوانین اعمال شده به داده که باید به صورت کد در بیایند
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
double coincidence of wants U نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
little go U نخستین امتحانی که برای گرفتن درجه در a.b کمبریج باید داد
One must avoid three things: crumbling walls, vicious dogs, and harlots U از سه چیز باید حذر کرد، دیوار شکسته، سگ درنده، زن سلیطه
Funstionalism U [عقیده بر اینکه شکل و ساختمان باید منطبق نیاز باشد.]
You should always be careful walking alone at night. U همیشه موقع پیاده روی تنها در شب باید مراقب باشید.
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
She's done so much for us, we need to repay her somehow. U او [زن] این همه به ما کمک کرد. یکجوری باید تلافی بکنیم.
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Which bus do I take for the opera? U برای رفتن به اپرا کدام اتوبوس را باید سوار شوم؟
functional U سخت افزار یا نرم افزاری که آن طور که باید کار میکند
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
You went in a black veil, but must come out in a w. <proverb> U با چادر سیاه رفتى باید با کفن سفید بیرون بیائى .
dynamic U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
dynamically U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
beadroll U صورت مردگانیکه باید برای ارواح انها فاتحه یادعابخوانند
cheque to a person's order U چکی که گیرنده وجه باید پشت انرا امضا کند
cutting angle U زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
Any reform of the pension law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بازنشستگی باید به آینده باقی گذاشته شود.
Any reform of the insurance law must be left to the future. U هر اصلاح قانون بیمه باید به آینده باقی گذاشته شود.
it is too late to lock the stable when the horse has been stolen <proverb> U کنون باید این مرغ را پای بست نه آن دم که سررشته بردت ز دست
Which bus do I take to Victoria Station? U کدام اتوبوس را برای رفتن به ایستگاه ویکتوریا باید سوار شوم؟
verba accipienda sunt secundum U materiam subjectam الفاظ باید به مقتضای موضوع تعبیر و تفسیر شوند
operation U بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
cells U خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
cell U خط ضخیم تری که اطراف خانهای که باید در آن نوشته شود ایجاد میشود
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com